نوح و نهاوند

دكتر علي‌اكبر افراسياب‌پور :

كشتي نوح در ايران پيدا شد
قبر حضرت نوح در زاگرس است

نوح دستور داد كه شما مومنان به كشتي درآييد تا به نام خدا كشتي هم روان شود و هم به ساحل نجات رسد كه خداي من البته صاحب مغفرت و رحمت است. (41)

  و آن كشتي به دريا با امواجي مانند كوه در گردش بود در آن حال نوح از راه شفقت فرزندش را ندا كرد اي پسر تو هم به اين كشتي در آي و با كافران همراه مباش. (42) آن پسر نااهل پاسخ داد كه من به زودي بر فراز كوه روم كه از خطر هلاكم نگه دارد، نوح گفت: اي پسر امروز هيچ كس از قهر خدا به لطف او نجات نيابد اين بگفت و موج ميان آنها جدايي افكند پسر با كفار غرق شد. (43) و به زمين خطاب شد كه آب را فرو بر و به آسمان خطاب شد باران را قطع كن و آب به يك لحظه خشك شد و حكم انجام يافت و كشتي بر كوه جودي قرار گرفت و فرمان هلاك ستمكاران در رسيد. (44) و نوح به درگاه خدا عرض كرد: پروردگارا فرزند من اهل بيت من است (كه وعده لطف دادي) و وعده عذاب تو هم حتمي است كه قادرترين حكم‌فرماياني. (45) خدا به نوح خطاب كرد كه فرزند تو هرگز با تو اهليت ندارد زيرا او را عملي بسيار ناشايست است پس تو از من تقاضاي امري كه هيچ از حال آن آگاه نيستي مكن من تو را پند مي‌دهم و از مردم جاهل مباش. (46) نوح گفت: بار الها پناه مي‌برم به تو كه ديگر چيزي كه نمي‌دانم تقاضا نكنم و اكنون اگر مرا نبخشي و ترحم ننمايي من از زيانكارانم. (47) به نوح خطاب شد كه از كشتي فرود آي كه سلام ما و بركات و رحمت ما بر تو و بر آن امم كه هميشه با تواند. و به امت‌هايي كه (ستمگر شوند) پس از آنكه بهره از دنيا دهيم آنان را عذاب دردناك خواهيم كرد. (48) اين از اخبار غيب است پيش از آنكه ما به تو وحي كنيم و قومت هيچ از آن آگاه نبوديد پس تو در طاعت حق صبر كن كه عاقبت اهل تقوي نيكو است. سوره هود
اولين بار (1379) در مقاله «نوح و نوحاوند» ادعا كردم توفان نوح مقابل رشته كوه‌هاي زاگرس آرام شده و كشتي نوح در كوه «سركشتي» به گل نشسته است. همان گونه كه گمان مي‌بردم برخي از صاحب‌نظران اين ادعا را مغاير اسناد تاريخي دانستند و نتيجه برخورد دوستان اين شد تا اين فرضيه در داخل كشور نتيجه‌اي ندهد. بنابراين مقاله را به بنياد نوح‌شناسي آمريكا فرستادم. چندي بعد گروهي سه نفره از آمريكا به ايران آمدند. با يكي از آنها به كوه «سركشتي» رفتم و منطقه را نشانشان دادم. در آنجا سنگ‌هاي بسيار عجيبي را پيدا كرديم كه مانند حلقه‌هاي زنجير بود و همچنين قبرهايي مربوط به پيش از اسلام. دو قبر در بالاي كوه «سركشتي» وجود دارد كه به اعتقاد من يكي قبر نوح و ديگري احتمالا قبر حضرت آدم است.
چندي پيش يكي از دوستان فصلنامه‌اي در اختيارم گذاشت كه در اين فصلنامه مقاله‌اي جالب نظرم را جلب كرد.
«نوح و نوحاوند» عنوان آن مقاله بود. دكتر علي‌اكبر افراسياب‌پور، نويسنده مقاله، عضو هيات علمي دانشگاه شهيد رجايي تهران مدعي شده كه توفان نوح در ايران پايان يافته و كشتي او در زاگرس به گل نشسته است.
اسناد و مداركي كه نگارنده در اين مقاله ارائه كرده و به نظرم بسيار محكم بود. به قدري از اين موضوع شگفت‌زده شدم كه از طريق همان دوست توانستم با دكتر افراسياب‌پور قراري بگذارم.
قرارمان مي‌شود ساعت 10 صبح روز يكشنبه 21 بهمن ماه 1386، آپارتمان شخصي دكتر در منطقه قنات‌كوثر.
خلاف تصورم معماري داخلي منزل وي كاملا امروزي است. خودش در اين باره مي‌گويد: زياد در خانه نيستم چون بيشتر اوقات را در دانشگاه سپري مي‌كنم.
 شما كه هميشه در دانشگاه هستيد پس قبر نوح و كشتي او را چگونه در كوه‌هاي زاگرس پيدا كرديد؟
سال 1362 كه از جبهه برگشتم در صدا و سيماي مركز لرستان مشغول كار شدم. برنامه‌اي راديويي داشتم كه بايد درباره زندگي ايلات و عشاير استان پژوهش مي‌كردم. طي اين پژوهش متوجه شدم كوهي به نام «سركشتي» در سمت نورآباد و نهاوند قرار دارد. شنيدن اين نام برايم بسيار جالب بود؛ چراكه در آن منطقه نه دريايي است و نه راهي كه با دريا ارتباط داشته باشد، اما اينكه «سركشتي» از كجا آمده بود آغازي شد بر مطالعاتم.
 رشته تحصيلي‌تان چيست؟
كارشناسي فلسفه دارم، اما دوره دكتراي خود را در گرايش عرفان گذرانده‌ام.  12 جلد كتاب تاليف كرده‌ام و 54مقاله داخلي و خارجي چاپ شده دارم.
 پس شما هم چيزي از نوح در ايران نشنيده بوديد؟
خير،‌ اما تصميم گرفتم مطالعاتم را درباره رشته‌كوه‌هاي زاگرس ادامه دهم. در قلب رشته‌كوه زاگرس، كوهي به نام «گرين» قرار گرفته است.  اين كوه از شمال نهاوند شروع و تا شمال غرب اين شهر ادامه دارد. رود معروف «گاماسياب» كه سرچشمه رود كرخه است از اين كوه سرچشمه مي‌گيرد. با مطالعاتي كه انجام دادم به اسناد و مداركي پي بردم كه در آنها گفته شده بود «نهاوند» همان «نوح،‌آب‌، بند» است و به علت كثرت استفاده طي سال‌هاي دور از «نوح آب‌بند» به «نهاوند» تغيير يافته است.
 چگونه امكان دارد در منطقه‌اي كه دريايي ندارد و از هر دو طرف به كوه مشرف است، توفاني رخ داده باشد؟
اگر به رشته‌كوه زاگرس توجه كنيد،‌ متوجه خواهيد شد كه اين رشته‌كوه مانند ديواري است كه هر دوطرف آن دشت قرار دارد شكل اين رشته‌كوه به خوبي نشان مي‌دهد كه اگر در منطقه بين‌النهرين توفاني روي داده باشد اين كوه آن را مهار كرده است چون اصلي‌ترين ديواره‌اي است كه مي‌تواند از سر راه آن توفان قرار گرفته باشد.
همان گونه كه گفتم كوه‌ گرين در قلب زاگرس قرار گرفته است.  ارتفاع همه قله‌هاي زاگرس نزديك به هم است. در سلسله‌كوه‌هاي گرين كوهي قرار دارد به نام «سركشتي»، اين كوه 2هزار و 80 متر ارتفاع دارد. با بررسي ميداني در اين كوه متوجه شدم بالاي آن دو قبر خيلي قديمي قرار گرفته است كه هم‌اكنون به عنوان امامزاده «باباي بزرگ» مورد زيارت مردم قرار مي‌گيرد.
در فرهنگ ايراني فقط دو پيامبر را به نام باباي بزرگ مي‌دانند يكي نوح و ديگري آدم.
‌يعني الان آن قبر زيارتگاه است؟
بله،  از روزگاران دور مردم منطقه نهاوند و نورآباد براي زيارت، پا به اين منطقه مي‌گذاشته‌اند.
 در قرآن آمده كه كشتي نوح بر كوه جودي قرار گرفته است، شما مدعي هستيد كه «گرين» همان‌ «جودي» است؟
آيه 44 سوره نوح اشاره مي‌كند «و به زمين خطاب شد كه آب را فرو بر و به آسمان خطاب شد باران را قطع كن و آب به يك لحظه خشك شد و حكم انجام يافت و كشتي بر كوه جودي قرارگرفت و فرمان هلاك ستمكاران در رسيد»
مي‌بينيد كه قرآن اشاره مي‌كند كه جودي محل به گل نشستن كشتي نوح است. با گسترش پژوهش‌ها متوجه شدم طايفه‌اي به نام جودي و جودكي آن منطقه زندگي مي‌كنند. هم‌اكنون هم افراد زيادي در سراسر ايران نام خانوادگي «جودي» يا «جودكي» را دارند.
آيا به غير از مشاهده‌هاي جنابعالي، اسناد تاريخي ديگري وجود دارد كه در آن به وجود قبر نوح در نهاوند اشاره كند؟
بله، اسناد تاريخي بسياري وجود دارد.  ابن‌فقيه همداني در سال 290قمري (1200سال پيش) در كتاب «البلدان» (به زبان عربي و چاپ 1885 اروپا) صفحه 237 نوشته است: «نهاوند از ساخته‌هاي نوح (ع) است و به آن نوح آوند گفته‌اند.»
ياقوت حموي متوفي 624 قمري در كتاب معجم‌البلدان صفحه 361آورده است: «نهاوند را به اين دليل نهاوند گفته‌اند كه از ساخته‌هاي نوح (ع)  است»
ابي‌الفداء متوفي 732 در كتاب تقويم البلدان چاپ پاريس صفحه 417 يادآور مي‌شود: «نهاوند شهري از سرزمين كوهستان است كه نوح آن را بنا كرده است.»
زكريا قزويني در سال 674 قمري در كتاب آثار البلاء صفحه 545 مي‌نويسد: «نهاوند از بناهاي نوح نبي(ع) است. اصلش نوح آوند بوده است» در كتاب مجمل‌التواريخ تاليف سال 530 قمري صفحه 186 مي‌خوانيم:
«نوح پيغامبر شهر را بنا كرد به نام خويش «نوح آوند» و آن نهاوند است.
ابن اثير در جلد سوم كتاب خود صفحه 335 مي‌آورد:
«نهاوند شهري است از بلاد جبل گويند آن را نوح بنا كرده است» در كتاب عجايب‌المخلوقات (سال 555 ق)كه اروپايي‌ها آن را قبول دارند. در جلد 3 صفحه 275 آمده است: «نهاوند شهري قديم است كه آن را نوح بنا كرد. آن را نوح آوند گويند.»
خلف تبريزي در سال 1062 در كتاب برهان قاطع صفحه 1173 مي‌نويسد: «نهاوند: نوح‌(ع) باني آن شهر بوده و‌آن را نوح‌آوند مي‌گفته‌اند يعني
«نوح تخت» و «نوح مسند». پايتخت نوح بوده و آوند به معني تخت و مسند هم آمده است و به كثرت استعمال نهاوند شده است.»
مي‌بينيد كه وجود قبر نوح و آرام گرفتن كشتي اين پيامبر در ايران نه تنها حرفي امروزي نيست بلكه سخني تاريخي است و مانند اين جملات در كتاب‌هاي زياد ديگري نيز آمده كه شرح آن در اين گفت‌و گو نمي‌گنجد.
سال 79 نسخه‌اي از مقاله‌ را براي بنياد نوح‌شناسي آمريكا فرستادم چون در داخل كشور كسي به اين موضوع اهميت نداد.
پس از اينكه مقاله را به آمريكايي‌ها دادم گروهي سه‌نفره براي بررسي موضوع به ايران آمدند. با يكي از آنها به منطقه رفتيم. از منطقه فيلمبرداري كردند. سنگ‌هاي عجيبي در منطقه پيدا كرديم؛ مانند حلقه‌هاي زنجير و قبرهايي مربوط به دوران پيش از اسلام. به اتفاق با 15 تن از پيرمردهاي اطراف كه مصاحبه كرديم همگي آنها مي‌گفتند نام اين كوه سركشتي است و اجداد ما گفته‌اند قبر نوح اينجاست. جالب اينكه تا 80 كيلومتر آن سوتر از منطقه افراد بومي همين نكته را نيز مي‌گفتند.
به غير از آمريكايي‌ها گروهي ديگر از منطقه بازديد داشته‌اند؟
بله، چند ماه بعد از بازديد آمريكايي‌ها يك گروه انگليسي از منطقه بازديد كرد.
شما به آنها اطلاع‌داديد؟
نمي‌دانم چگونه متوجه شدند، اما ظاهرا با صرف‌ هزينه‌هاي زيادي منطقه را مورد بازديد قرار دادند و قرار است طي ماه‌هاي آينده دوباره به نهاوند بروند.
ظاهرا كشورهاي ديگري هم مدعي نوح هستند!
هم‌اكنون شش كشور عراق، سوريه، تركيه، آذربايجان، ايران و يمن مدعي هستند كه كشتي نوح در آنجا آرام گرفته است. بدون هيچ تعصبي خدمتان مي‌گويم كه اسناد و مدارك ايران بسيار قوي‌تر از ساير كشورها است.
اگرچه معتقدم اسناد و مدارك ايراني‌ها بسيار قوي‌تر است اما باز تاكيد مي‌كنم كار علمي تعصب‌بردار نيست و هر كس سند و دلايل ارائه دهد بايد حرف او را پذيرفت و نبايد فراموش كنيم درباره امور باستاني نمي‌توان به قطعيت صحبت كرد.
 منابعي كه ارائه داديد عمدتا عربي بود، آيا منابع ديگري هم وجود دارد؟
يكي از جغرافي‌دانان به نام پاپلي‌ يزدي در كتاب فرهنگ آبادي‌ها صفحه 8 درباره كوه سركشتي نوشته است: «سركشتي محل به گل نشستن كشتي نوح است و در غرب منطقه دلفان رشته كوهي است مربوط به دوران اول و دوم. مرحوم حاج‌حيدر كه كهن‌سال‌ترين مرد قبيله بود درباره وجه تسميه اين كوه گفت: پس از فرو نشستن توفان نوح، كشتي نوح بر بالاي اين كوه به گل نشست و از حركت باز ايستاد.»
اهل حق كه گروهي از درويشان قديمي غرب ايران هستند براي گنبد «باباي بزرگ» (همان قبر نوح) احترام خاصي قائل هستند و قرن‌ها است كه به صورت كاروان از استان‌هاي كردستان، كرمانشاه و لرستان به زيارت آن مي‌روند.
هنري راولينسون دانشمند آشورشناس در سال 1838 نوشته است: در 25ماه مه به كوه زيباي «چهل نابالغان» رسيديم كه از طرف غرب به يك سلسله كوه مرتفع به نام سركشتي مي‌رسد. لر, ها معتقدند كشتي نوح پس از توفان در آن جا به گل نشسته است.»
 ادعاي اينكه قبر نوح در ايران است از لحاظ اقتصادي چه چيزي در بر دارد؟
شما توجه كنيد پس از مطرح شدن اين فرضيه چند گروه باستان‌شناس معتبر پاي به كشورمان گذاشته‌اند. جاي تعجب است چنين موضوع مهمي براي برخي از مسوولان اصلا جالب نبوده ! اما كشورهاي ديگر كه خدمتتان گفتم: با وجود اينكه اسناد و مدارك ضعيف‌تري دارند با استفاده از تبليغات فراوان و حمايت دولت‌هايشان، توانسته‌اند توريست‌هاي زيادي را جمع كنند.
 آرام شدن توفان نوح در ايران را از چه جنبه‌هايي بررسي كرديد؟
از سه جنبه علمي و تاريخي، اسطوره‌اي و داستاني و ديني و مذهبي اين توفان را بررسي كرده‌ام. از هر سه جنبه مي‌توان ثابت‌ كرد هزاران سال پيش توفاني رخ داده است.
همه فرهنگ‌ها به نوعي داستان نوح را شنيده‌اند و آن را باور دارند. سال 1891 پژوهشگري به نام «اندري» ماجراي توفان نوح را با روايت‌هاي مختلف گردآوري كرده است. 68 روايت محلي، 13 روايت در آسيا، 4 روايت در اروپا، 5 روايت در آفريقا.
ويلكاكس يكي از باستان‌شناساني است كه در منطقه بين‌النهرين پژوهشي انجام داده و فرضيه‌اي را عنوان مي‌كند كه براساس آن طغيان رود فرات منشا توفان نوح بوده است. آب بالا آمده و كوهستان زاگرس را فراگرفته و زاگرس همچون سدي جلوي اين آب ايستاده است.
 توفان نوح چند سال پيش رخ داده است؟
نمي‌توان در مورد وقوع اين توفان عدد ‌داد اما اگر بخواهيم حدودي سال وقوع توفان نوح را بگوييم مي‌توان گفت حدود 4هزار سال پيش اين توفان رخ داده است.
 چگونگي وقوع اين توفان مشخص نيست؟
تورات معتقد است توفان 350سال طول كشيد. قرآن در چهار سوره هود، نوح، مومنون و اعراف در خصوص توفان نوح سخن به ميان آورده اما هيچ اشاره‌اي به سال نمي‌كند.
 گفتيد كه دو قبر را در بالاي كوه سركشتي پيدا كرده‌ايد. يكي از آنها قبر نوح است و قبر دوم مربوط به كيست؟
حدس مي‌زنم يكي از نزديكان نوح باشد ضمن اينكه بعيد هم نيست قبر حضرت آدم در آن جا باشد. 
به اطلاع خوانندگان محترم مي‌رسانيم اصل مقاله جناب آقاي دكتر افراسياب‌پور در دفتر روزنامه جهت ارائه به هموطنان موجود است.

امامزادگان نهاوند

مقدمه

با مراجعه به تاريخ مي فهميم كه ايرانيان از دير باز به عنوان شيفتگان و دل دادگان خاندان پيامبر شناخته شده اند ، زيرا مردم اين مرز و بوم از ابتدا از روي آگاهي و شناخت اسلام را پذيرفتند توصيه هاي نيب گرامي اسلام را در تمسك به ثقليني (قرآنو عترت) به جان و دل پذيرفتند ايرانيان در عمل به اين وصيت و پاسداشت حرمت قرآن كريم و اهل بيت پيامبر بيشترين سهم را داشته و از ساير اقوام و ملت ها پيشي گرفتند به طوريكه جمع كثيري از مفسران بزرگ قرآن كريم مانند طبري ، فخ رازي طبرسي و دانشمندان علوم ادبي و قرآني ، چه شيعه و چه سني ايراني بوده اند .

از طرفي ، خاندان رسول خدا (ص) به خاطر انحراف مكان ظلم و ستم تعقيب و شكنجه هاي هولناكي كه به آنان روا مي داشتند به ستوه آمده بودند و عرضه زندگي در ديار عرب لحظه به لحظه براي آنان ننگ تر مي شد . از اين رو به ديگر سرزمين هاي اسلامي پناه مي آوردند كه تا شايد آن جا را مامن خود يابند . يكي از ـن مناطق كه بيشترين مهاجران آل ابوطالب را به شهادت تاريخ در خود جاي داده ، سرزمين ايران اسلامي است كه آغوش خود را براي ميهمانان شريف گشوده است و امروز آرامگاه ايشان پناهگاه و ملجاء مردم اين سرزمين مي باشد .

در شهرستان نهاوند نيز با توجه به اينكه محلي بوده كه مي توانسته مامن آن بزرگوار باشد تعداد زيادي از بقاع متبركه و امام زادگاني وجود دارد كه امروز تعدادي از آنها به عنوان زيارتگاه عاشق اهل بيت (ع) است كه با توجه به شهرت بيشتر آن ها در اين مقوله مورد بحث قرار مي گيرد .

بدون شك معرفي هر چه بهتر اين اماكن مي تواند باعث جذب گردشگران مذهبي به شهرستان شود .

امامزاده ايراهيم دره ابراهيم

بقعه با شكوه اين امامزاده در 11 كيلومتري شهر نهاوند ، در روستاي با طراوت و زيباي دره ابراهيم واقع است . به جهت شهرتي كه اين امامزاده و بقعه متبركه آن به اين روستا داده ، نام روستا به خاطر واقع شده در ميان موه ها و محصور ماندن آن ، به دره ابراهيم موسوم شده است .

بناي قبلي امامزاده كه از سنگ و گل و متعلق به دوره قاجاريه بود ،‌تخريب گرديد و به جاي آن بناي باشكوه فعلي ساخته شد . بقعه كنوني امامزاده به شكل مستطيل و به مساحت 600 متر مربع است كه جانبين آن حسينيه مردانه وزنانه تعبيه شده است . مدخل اصلي حرم ، شامل ايوان بلندي به ارتفاع تقريبي 12 متر مي باشد كه جانبين آن دو در ورودي قرار دارد . پس از عبور از اين درها به ضريح نقره اي و آب طاي مرقد مي رسيم كه كتيبه اي بر در ورودي آن نقر شده است و از قرار ذيل مي باشد : «ضريح مطهر امام زاده ابراهيم (ع) اولاد امام موسي ماظم (ع) كه به همت هيات امنا و كمك هاي مردمي و با نظارت اداره اوقاف و امور خيريه شهرستان نهاوند به سال 1378 شمسي ساخته و نصب گرديد . طراحي و ساخت صنايع فلزي قبادي – فارس ، فسا» اين ضريح ميان هشت ستون قطور قرار دارد كه جهت نگهداري گنبد بزرگ بقعه ساخته شده است .

تمتم ديوارهاي حرم مطهر كاشي كاري شده و بسيار زيبا و ديدين است . در يكي از اين كاشي ها زيارت نامه امامزاده ابراهيم بن موسي (ع) به فارسي در ديوار چپ حرم و به قرينه مقابل آن در انتهاي راست حرم به چشم مي خورد . كتيبه اي مقابل آن در انتهاي راست حرم به چشم مي خورد . كتيبه اي مقابل در ورودي قسمت برادرا بر كاشي لاجوردي با خط نستعليق سفيد قرار دارد كه چنين نوشته شده است : «ساختمان و كاشي كاري بقعه به همت اداره اوقاف و امور خيريه شهرستان هاوند و همت امنا از محل نذورات و ساير كمك هاي مردمي انجام و در سال 1379 هـ.ش به اتمام رسيد.»

گنبد بقعه به شكل كلاه خودي بلند مي باشد كه بر ساقه اي حدود دو متري نشسته و قطر آن حدوداً شش متر و ارتفاع 14 متر است . منارة بلند بقعه كه از سطح زمين 36 متر به آسمان بلند شده ، شكوه و عظمت خاصي به بنا داده است و از كيلومترها مي توان ماذنه بلند آن را مشاهده نمود .

تصوير خيالي زهر خوراندن پيرزني به امامزاده ابراهيم در تابلويي بالاي ضريح مطهر نصب شده كه گوياي به شهادت رسيدن امامزاده به دست آن پيرزن است .

اهالي بر اين اعتقادند ، خفته در مزار از اولاد امام موسي كاظم (ع) مي باشد . همچنين مي گويند ، وي با امامزاده عبدالله مدفون در شهر همدان خويشي دارد . علامه نسابه ابن طباطبا ضمن واردين به شهر همدان مي نويسد :

«احمد ابن ابراهيم بن محمد اليماني بن عبيدالله بن امام موسي كاظم (ع) در همدان بود . او فرزنداني به اسامي عبدالله ، ابواسحاق ابراهيم ، ابوالحسين موسي ، علي ، ابو محمد قاسم و هاشم داشت.»

چنان كه عبدالله بن احمد به همراه پدر بزرگوارش در وسط شهر همدان صاحب گنبد و بارگاه است ، مي توان چنين استدلال نمود كه ابو اسحاق ابراهيم ، برادر امامزاده عبدالله ، مدفون در اين بقعه است .

عبيدلي نسابه ، احمد بن ابراهيم بن محمد اليماني را ملقب به شعراني مي داند و فرزندان او را – احمد – ساكن در همدان و ابواسحاق ابراهيم ، موسي و قاسم ذكر مي نمايد .

ابوالحسن عمري نسابه ، پس از بيان سكونت عبدالله در شهر همدان مي نويسد :

«او برادري به نام حسين كه در شهر ري به شهادت رسيده است.»

بنابراين ، اين ادعا كه امامزاده ابراهيم نيز به شهادت رسيده باشد ، بعيد نيست ؛ زيرا امام فخر رازي مي نويسد : «احمد شعراني بن ابراهيم ، در راه مكه به دست قرامطه به شهادت رسيده است .» او سرانجام اضافه مي كند كه عبدالله بن احمد در همدان بود و برادرش ابراهيم ابئاسحاق مدتي در مصر سكونت داشته است .

ابوطالب مروزي نسابه ، احمد شعراني به دست قرامطه در همدان ذكر مي كند و مي نويسد : «فرزندان او در مصر ، همدان ، ري و خراسان و ارجان پراكنده شدند .»

ابن طقطقي ، احمد شعراني را مكني به ابوعبدالله و ساكن در همدان بيان نموده است و مي نويسد : «فرزند او عبدالله در همدان بوده است . ديگر فرزندان او قاسم ، اسحاق ابراهيم و موسي نام داشتند.»

همين مطالب راديگر علماي انساب در كتابشان ذكر نموده اند كه معلوم مي گردد اكثر خاندان ابراهيم بن محمد اليماني بن عبيدالله بن امام موسي كاظم (ع) در همدان سكونت داشته اند و ظاهراً احمد ابن ابراهيم ، از سوي يكي از سادات حسيني امارت شهر همدان را عهده دار بود كه پس از مدتي به دست قرامطه به شهادت مي رسد . فرزند او حسين نيز در شهر ري به شهادت رسيد و گويا اين بزرگواران در دهه آخر قرن چهارم هجري در قيام ابوالعلي حمزه الاكبر حسيني در ري شركت كرده و سپس از طرف او امارت شهر همدان را اخذ نموده اند . ابوالسحاق ابراهيم مامور در نهاوند بود كه به دست پيرزني مسموم و مقتول شده است .

متاسفانه جزئيات ديگري ازاين قيام و نحوه شهادت اين سادات به دست ما نرسيده ؛ اما همين قدر مي دانيم كه قراين و امارات بسياري در دست است كه خفته در مزار دره ابراهيم ، ابواسحاق ابراهيم بن احمد الشعراني بن ابراهيم بن محمد اليماني بن عبيدالله بن امام موسي كاظم (ع) است كه برادر و پدرش در شهر همدان صاحب گنبد و بارگاه عظيم مي باشند . همچنين پسر برادر او محمد بن عبدالله و ديگر برادرش ، علي بن احمد نيز در شهر نهاو.ند مدفون و صاحب مزار باشكوهي هستند . نسب شريف امامزاده ابراهيم با چهار واسطه به امام موسي كاظم (ع) منتهي مي شود .[1]   

بقعه مبارك شاهزاده محمد :

در عرف و فرهنگ تشيع مراد از «اما زاده» فرزند يا فرزند زاده ائمه اطهار (ع) است و اصطلاحاً به مدفن و مزار متبرك هر يك ازاين شخصيت ها و بزرگان سادات كه در جاي جاي شهرها و روستاهاي كشورمان روي در شعاب خاك كشيده اند ، اطلاق مي گردد . امامزادگان همواره نزد شيعيان از قدامت و احترام خاصي برخوردارند و پناهگاه و ملجا دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت بوده اند .

به جاست قبل از درود به موضوع به اين سوال مقدر كه احتمالاً ذهن بسياري را به خود مشغول كرده است يعني سبب مهاجرت امام زادگان به ايران و پراكندگي قيور و تباع آنان در شهرها و روستاهاي كشور به نقل از دايره المعارف تشيع پاسخ دهيم .

«علت عزيمت و مهاجرت سادات حسني و حسيني به نقاط امن سرزمين هاي شرقي اسلامي كه از همان صدر اسلام در حكومت جابرانه امويان ، خاصه در عهد حجاج بن يوسف خونخوار و تسلط او بر عراقيني (عراق عرب و عراق عجم) از سوي امويان كه بيدادگريها و سفاكي ها نسبت به فرزندان علي (ع) روا مي داشته ، رقم مي خورد و از نظر كلي مهاجرت اين بزرگواران را مي توان به ادوار چهار گانه تقسيم نمود . گروه اول : آن دسته هستند كه براي فرار از بيدادگري ها و ستمي هاي امويان و بالاخص حجاج راه مشرق را در پيش گرفتند .

گروه دوم : آن دسته از سادات علوي اي هستند كه به سبب ولايت عهدي و حكومت امام رضا (ع) روي بدين طرف (ايران) نهادند و تعداد آنان در :تاريخ از اديان اولياء ... آملي» بيست و يك برادر بودند با چندين برادر زادگان و بني اعمام از بني حسن و بني حسيني (ع) و متاسفانه ورود آنان مصادف با شهادت حضرت رضاي معصوم با انگور زهر آلود توسط مامون بود و چون خبر در راه به سادات رسيد ، پناه به كوهستان مناطق مختلف برده ، بعضي راهيني جا شهيد كردند و مزار ايشان باقي است و بعضي ]ايران را[ وطن ساخته ، همين جا ماندند (سال 203 هجري قمري)

گروه سوم : آنها هستند كه در خروج برخي از فرزندان علي (ع) بر خلفاي عباسي و اموي شركت داشتند و پس از شكست ، آنان بدين حدود و ديار گريختند .

گروه چهارم : كه نسبت به سه گروه ديگر فزوني داشتند د، آن دسته هستند كه در زمان حكومت علويان در مازندران روي به ديار ايشان نهاوند  .

اين چهار گروه چون به نواحي بالنسبه امن ايران مانند ، مناطق كوهستانيس وري و  ........  مي رسيدند ، رفته رفته با مردم اين به در مي آميختند و به تدريج صورت بوميان محل به خود مي گرفتند و سادات عصر مقيم در نقاط مختلف كشور ، اعقاب آن بزرگواران اند . از طرفي پراكندگي سادات در تمام نقاط اين پهنه يكسان نبود . به جاهايي كه احساس امنيت بيشتري مي كردند . تعداد زيادتري روي مي آوردند همانند كوهستان ري و طبرستان . با اين حال بعضي از ايشان گرفتار مخالفان مي شدند و به شهادت مي رسند و امروز مراقد كابر اين بزرگوار باقي و مزار و مطاف است . [2] بعد از اين مقدمه به مورخي تعدادي از امام زاده هاي اين شهرستان پرداخته مي شود .

 نسبت شاهزاده محمد و امام زاده علي :

هر چند در اين مكان امام زاده محمد و برادرش امام زاده علي هر دو مدفون اند ، اما «بقعه ي مباركه» بيش تر به نام برادر بزرگتر ، امام زاده محمد ، معروف است . ضمن اينكه عامه ي مردم نهاوند نيز از آن بزرگوار به نام «شاهزاده محمد» ياد مي كنند (با تلفظ محلي شازه محمد) محل بقعه مباركه با مختصات عرض جغرافيايي 11 دقيقه و 34 درجه ، طول جغرافيايي 22 دقيقه و 48 درجه و 1690 متر از سطح دريا در ضلع خاوري ميدان قيصريه[3] قرار دارد و يكي از مكان هاي تاريخي نهاوند محسوب مي شود . اين دو امام زاده كه در اين تحقيق از آنان به «امام زاده محمد يا شاهزاده محمد» نام برده مي شود از اعقاب امام موسي كاظم (ع) هستند . ارتباط و انتساب اين دو برادر به امام هفتم شيعيان ، در منابع زبان و انساب معتبر عربي و فارسي كه مورد مراجعه و استفاده ما قرار دارد مورد اشاره و تأكيد قرار داده مي شود . از آن جمله منابع عربي مي توان به «تهذيب الانساب» ص 159 «عمرة الطالب ، صفحه 225 شجرة المباركه ص 105 اشاره كرد» .

در اين منابع عربي ، نسب شاهزاده محمد به تبع وي ، برادرش امام زاده علي ، با پنج واسطه به امام موسي كاظم به اين شرح مي رسد .

«ابوطالب محمد بن عبداله بن احمد الشعراني بن ابراهيم اكبر بن محمد اليماني بن عبيداله . بن موسي الكاظم»

با عنايت به اين شجره نامه ، كنيه امام زاده محمد «ابوطالب» نام پدرش «امام زاده عبداله» و جّد وي «احمد الشعراني» است . مدفن پدر شاهزاده محمد ، معروف به «امام زاده عبداله» در همدان قرار دارد و يكي از زيارتگاههاي عمده اين شهر است .

كتاب «تهذيب الانساب» بر اين موضوع كه «امام زاده محمد» و برادرش «علي» از نسل و فرزندان امام موسي كاظم اند و بني اعمام آنان بيش تر در همدان بوده اند ، تاكيد دارد و به حسن اشتهارد كرامات «امام زاده محمد» اشاره مي نمايد .[4]

 

بقعه و بارگاه شاهزاده محمد :

بقعه اوليه امام زاده ، قبل از بناي جديد ، به صورت چهارضلعي با گنبد موسوم به «عرق چيني» در عصر قاجار ساخته شده بود . جنس بقعه از خشت و ديوارهايش نيز با تركيبي از خشت و آجر بوده است . [5]

بقعه از خارج بصورت مربع متطيل و از داخل به صورت پنج ضلعي غير منتظم است . در وسط بنا هشت ستون آهني به ارتفاع تقريبي هفت متر به فاصله 3 متر از همديگر قرار دارند كه در ميان آن ضريح مطهر امامزاده واقع شده است

ضريح كه از نوع آب طلا و نقره است ، بر درب ورودي آن كتيبة ذيل نوشته شده كه گوياي تاريخ نصب و نام امام زادگان خفته در بقعه است «ضريح مطهر شاهزاده محمد و شاهزاده علي» فرزندان حضرت موسي بن جعفر كه با همت اداره اوقاف و امورخيريه نهاوند و هيأت امنا بقعه متبركه كه از محل نزورات و هداياي مردم نيكوكار در سال 1373 مطابق با 1414 در اصفهان اتمام يافت عمل حاج مصطفي روزگاريان»[6]

توصيف بناي قبلي امام زاده محمد :

شمس الدين سيدان نويسنده كتاب «نهاوند در هزاره تاريخ» در توصيف بناي قبلي امام زاده محمد حسين مي نويسد :

آرامگاهش در بازار مسگرها در ضلع خاوري قيصريه قرار دارد . هنگام ورود به آستانه ، بيرون آرامگاه كه سابقاً به صورت حياطي محدود بود از ميان دو لنگه در قديمي رو به قبله گذشت كه احتمالاً مربوط به زمان قاجار است .

در روي در ، گل ميخهايي بزرگ آهني كوبيده شده و از بالاي آن چند حلقه زنجير به صورت نيم دايره آويخته اند . كسي كه مي خواهد از زير آن بگذرد سرش با آن تماس پيدا مي كند . اغلب زائرين زنجيرها را بوسيده بعد وارد مي شوند . در صحن حياط آن تا حدودي كه گنجايش داشت قبرهايي ديده مي شود اين حياط قبلاً از همه طرف داراي ديوار بود كه اكنون ديوار باختري آن برداشته اند . در ضلع باختري آرامگاه چشمه آبي قرار داشت كه درخت چناري كه آن هم احتمالاً مربوط به زمان محمود ميرزا بود ديده مي شد . مي گويند در چند سال قبل در اثر برف سنگيني كه باريده بود چنار از وسط شكست و تعدادي دكان جلوي امامزاده را خراب كرد . در حفره اي كه در اثر پوسيدگي در داخل آن ايجاد شده بود مقداري عسل به بيرون سرايت كرد كه نصيب عده اي گرديد كه زودتر از سايرين خبردار شده بود .

در ضلع باختري امام زاده ، جاي كه به صورت مسجد درآمده سابقاً اطاقكي قرار داشت كه محل به امانت گذاشتني امواتي بود كه مي خواستند به كربلا و نجف حمل نمايند اين اطاقك تا پنجاه شصت سال قبل وجود داشت .

ساختمان آرامگاه به طور كلي چيز جالبي نداشت و يك بناي معمولي به نظر مي رسيد . در سال هاي اخير نماي ساختمان قديمي را كه كاه گلي بود به صورت آجري درآورده و كف حياط را موزائيك نموده اند .

زن ها براي برآورده شدن نياز خود تعدادي قفل و پارچه هاي رنگي كه به آن دخيل مي گويند به زنجيرهاي درب مي بستند . وقتي نياز آن ها برآورده مي شد در بالاي بام شاديانه مي زدند . شاديانه طبل كوچكي بود كه به وسيله دو چوب با نواي خاصي نواخته مي شد . گنبد قبلي بنا به فرمان محمود قاجار ساخته يا تعمير شده است زيرا : اعاري از ملا حسن معلم در اطراف بقعه آن ديده مي شد كه تاريخ تعمير آن مي رساند : «زد رقم خود از پس تاريخش حسن»[7]

وضعيت جديد و فعلي بقعه :

مرمت و بسط و گسترش صحن و ساحت امام زاده در دهه ي پنجاه و شصت شمسي ، البته بدون تغيير بافت قديمي آن ، با اشارات و توجهات مرحوم آيت اله عليمراديان رحمةا........ عليه و عاملين خيري همچون مرحومان جعفر رضي ، جعفر شهبازي ، رضا سميع (حلولپز و از خادمين امام زاده) ، سيد جواد مرتضوي و با مساعدت و كمك مردم سيدابوالقاسم فتاحيان مرحوم حاج حسين معيني و مرحوم حاج غلامحسين نجار و زنده ياد زحمتكش مرحوم سيد روح الله موسوي زاده بوده است . اوج بهينه سازي ها و توسعه امام زاده قبل از تخريب كلي و ساخت بناي جديد آن ، به دوره آقاي مهدي رضي به عنوان خادم و سرپرست امور امام زاده تا پايان سال 1368 بر مي گردد و بنا و معمار آن ، معمار سنتي ، استاد شكراله عبدالهي بوده است [8]

بناي جديد و فعلي امام زاده با 72 ستون اسكلت بندي شده و سقف آن با تيرچه و بلوك است اين داراي گنبد مدور و بزرگ خارجي با پوشش استيل است و ساخت و ساز آن را استاد كاران آملي به نامهاي علي و رضا عرب انجام داده اند . هم چنين هفت گنبد كاذب از داخل ، به نيابت جد امام زاده محمد و علي ، يعني امام هفتم حضرت موسي بن جعفر در سقف بقعه طراحي گرديده است .

صحن حياط امام زاده 300 متر مربع و مفروش به سنگ گرانيت است . اين صحن و صحن ئداخلي بقعه داراي تعداد 200 قبر است . تعداد 56 قبر آن متعلق به شهداي انقلاب و جنگ تحميلي است و بقيه توسط متقاضيان پيش خريد و خريداري شده است .

تغيير و بازسازي كلي يك بناي چند قرن مذهبي ، از جمله بقعه ي مباركه شاهزاده محمد ، به عنوان يك اثر با ارزش فرهنگي ، قطعاً به مطالبات اساسي و كارشناسانه ي سازمان ميراث فرهنگي نياز دارد . متأسفانه اين سازمان زماني از بازسازي ها مطلع مي شود كه بناي سابق آن تخريب شده است و همين سوال و انتقادي را از دهان بسياري از مردم به ويژه صاحب نظران فرهنگي و علاقمندان به حفظ بناهاي تاريخي برانگيخته است .

اصولاً مكانهاي مقدسي چون مساجد ، زيارتگاهها و امام زاده ها همواره در طول تاريخ كانون توجهات مردمي بوده و براي حفظ ، تعمير و مرمت آن ها همكاري صميمي و صادقانه به عمل آمده است .

بنابراين حفظ آثار تاريخي ، در واقع حفظ هويت ملي و ديني ماست و تخريب اين آثار تخريب اسناد ملي و مخدوش كردن سيماي هويت ماست . ضمن اينكه تخريب چنين آثاري ، زمينه و بسترهاي مناسب مطالعات و پژوهشي را نابود مي كند و روش مشاهده را كه يكي از روش هاي عمده تحقيقات تاريخي و فرهنگي است از دسترس پژوهشگران خارج مي سازد و نادانسته به امور تحقيقاتي و علمي لطمات و خسارات غيرقابل جبراني وارد مي نمايد .[9]

علت شهرت امام زاده محمد به طالب كش :

مرحوم حاج حسين علي اكبر نهاوندي در كتاب بنيان رفيع درباره علت شهرت امام زاده محمد به سيدطالب كش مي نويسد :

درباره نهاوند كه مسقط الرأس اين حقير مولف است ، قبر امام زاده اي مي باشد كه موسوم به شاهزاده محمد است و چنين اشتهار دارد كه از فرزندان حضرت امام همام موسي بن جعفر است و ملقب به طالب كش ، و سبب تلقبش به اين لقب بناي آنچه كه اين حقير از دلداده مرحوم ، كه خودش در زمان وقوع قضيه واقف بوده ، شنيدم و جماعت ديگري از معمرين را هم به آن مرحوم در اين قضيه هم قول ديدم ، آن است كه در زمان خاقان مغفور فتحعليشان قاجار كه انباء سلطنت ، هر كدام در بلدي حكومت داشتند ، حكومت نهاوند با محمودميرزا كه از پيران خاقان است بود . و در اوقات توقفش در آنجا يكي از فرزندانش كه كمال محبت و علاقه را به او داشته مريض مي شود به حدي كه تمام اطباي حاضر الوقت از معالجه او عاجز مي گردند . پس يكي از اجزاء اداره حكومت كه آدمي راسخ الاعتقاد و از اهل بلده بوده ، خدمت محمودميرزا معروض مي دارد كه امام زاده اي است در اينجا كه قبرش در ميان بازار و به بودنش از فرزندان موسي بن جعفر اشتهار دارد . اميد است كه اگر براي بقعه مباركه ايشان نذري نمائيد و شفاي آقازاده را از جنابش بخواهيد ، نذر شما به ذر قبول نائل گردد و اين آقازاده را بري از مرض حاصل گردد . پس محمودميرزا چنين نذر مي كند كه اگر اين فرزند مرا شفا حاصل شد يك عدد قنديل از نقره كه وزن آن نيم من سنگ تبريز باشد از براي بقعه آن امامزاده ترتيب داده و در سقف بقعه آويزان نمايد . چون نذر او محقق شد آناً فآناً حال آن طفل مريض روب به بهبودي نهاده و در اندك وقتي صحيح و سالم گرديد پس محمودميرزا به نذر خود وفا مي كند وقنديلي را كه وصف شده ترتيب داده و خودش وارد آن بقعه شده و بعد از زيارت طلبيده و به دست خود آن قنديل را در سقف آن بقعه آويزان نموده و بيرون آمده و چون چند روزي از اين مقدمه مي گذرد شخصي كه طالب نام داشت و به قطاع الطريق و دزدي در نزد اهل نهوند معروف بوده از اين معني مطلع مي شود و در خيال سرقت آن قنديل مي افتد پس شبي از سبها نردباني برداشته و از معبريكه از پشت بقعه و طرف شمالي آن مساوي با پشت بام آن بقعه است بواسطه نشيب و فراز بودن اراضي بلده نهاوند چنان كه اين كيفيت الحال محسوس و مشاهده است وارد بر پشت بام بقعه مي شود . نردبان را سرازير ، در صحن آن بقعه مي شود و از بالاي سطح پائين مي رود و در آن بقعه را كنده بركناري مي گذارد و نردبان را وارد بقعه نموده و محازي آن قنديل برديوار بقعه مي گذارد و بالا مي رود چون به پله مي رسد و دستش به آن قنديل رسا مي شود مي خواهد زنجير آن قنديل را بازكند ناگاه صدائي عظيم و هولناك از ميان صندوق چوبي كه بربالاي متر آن امامزاده گذاشته شده بلند مي شود به نحوي كه طالب را دهشت و وحشت گرفته و بدنش مرتفع شده و از كار مي افتد و از بالاي نردبان در ميان بقعه بر روي زمين افتاده و في الفور به درك و اصل مي شود سپس بازخواب ها از صداي افتادن آن خبيث مطلع شده آمده و به هر نحو كه بوده در صحن آن بقعه را گشوده داخل شده و آن كيفيت را ديده خبر به محمودميرزا رسانيدند و در صبح آن روز مردم شهر ازدحام نموده و از براي تماشاي جسد آن خبيث در آن بقعه حاضر شدند و والدحقير رحمة الله عليه حاضر الوقت بوده مي فرمود كه بدان طالب ملعون مثل مركب سياه شده بود . سپس محمد ميرزا امر نمودند كه نقاره شادي زد و كوش عشرت بنواختند و شهر را آئين بسته و چراغان نمودند و از آن روز تا حين كتابت آن امامزاده آزاده به امامزاده طالب كش معروف است .

امامازاده ابراهيم درهّ ابراهيم :

بقعة باشكوه اين امامزاده در 11 كيلومتري شهر نهاوند ، در روستاي با طراوت و زيباي درهّ ابراهيم واقع است . به جهت شهرتي كه اين امامزاده و بقعة متبركه آن به اين روستا داده ، نام روستا به خاطر واقع شدن در ميان كوه ها و محصور ماندن آن ، به دره ابراهيم موسوم شده است . بناي قبلي امامزاده كه از سنگ و گل و متعلق به دورة قاجاريه بود ، تخريب گرديد و به جاي آن بناي باشكوه فعلي ساخته شد . بقعة كنوني امامزاده به شكل مستطيل و به مساحت 600 متر مربع است كه جانبين آن حسينيه مردانه و زنانه تعبيه شده است . مدخل اصلي حرم ، شامل ايوان بلندي به ارتفاع تقريبي 12 متر مي باشد كه جانبين آن دو در ورودي قرار دارد . پس از عبور از اين درها به ضريح نقره اي و آب طلاي مرقد مي رسيم كه كتيبه اي بر در ورودي آن نقر شده است و از قرار ذيل مي باشد : «ضريح مطهر امامزاده ابراهيم اولاد امام موسي كاظم كه به همت هيأت امنا و كمك هاي مردمي و با نظارت ادارةه اوقاف و امور خيريه شهرستان نهاوند به سال 1378 شمسي ساخته و نصب گرديد . طراحي و ساخت صنايع فلزي قبادي – فارس ، فسا» اين ضريح ميان هشت ستون قطور قرار دارد كه جهت نگهداري گنبد بزرگ بقعه ساخته شده است .

تمام ديوارهاي حرم مطهر كاشي كاري شده و بسيار زيبا و ديدني است . در يكي از اين كاشي ها زيارت نامة امامزاده ابراهيم بن موسي به فارسي در ديوار چپ حرم و به قرينه مقابل آن در انتهاي راست حرم به چشم مي خورد . كتيبه اي سفيد قرار دارد كه چنين نوشته شده است : «ساختمان و كاشي كاري بقعه به همت ادارة اوقاف و امور خيريه نهاوند و همت امنا از محل نذورات و ساير كمك هاي مردمي انجام و در سال 1379 هـ . ش به اتمام رسيد» . گنبد بقعه به شكل كلاه خودي بلند مي باشد كه بر ساقه اي حدود دو متري نشسته و قطر آن حدوداً شش متر و ارتفاع آن 14 متر است . منارة بلند بقعه كه از سطح 36 متر به آسمان بلند شده ، شكوه و عظمت خاصي به بنا داده است و از كيلومترها مي توان مأذنه بلند آن را مشاهده نمود .

تصوير خيالي زهرخوراندن پيرزني به امامزاده ابراهيم در تابلويي بالاي ضريح مطهر نصب شده كه گوياي به شهادت رسيدن امامزاده به دست آن پيرزن است .

اهالي بر اين اعتقادند ، خفته در مزار از اولاد امام موسي كالظم مي باشد . همچنين مي گويد ، وي با امامزاده عبدالله مدفون در شهر همدان خويشي دارد . علامه نسّابه ابن طباطبا ضمن واردين به شهر همدان مي نويسد :

«احمد بن ابراهيم بم محمد اليماني بن عبيداله بن امام موسي كاظم در همدان بود . او فرزنداني به اسامي عبدالله ، ابواسحاق ابراهيم ، ابوالحسن موسي ، علي ، ابومحمد قاسم و هاشم داشت» .

چنان كه عبدالله بن احمد به همراه پدر بزرگوارش در وسط شهر همدان صاحب گنبد و بارگاه است ، مي توان چنين استدلال نمود كه ابواسحاق ابراهيم ، برادر امامزاده عبدالله ، مدفون در اين بقعه است .

عبيدلي نسابه ، احمد بن ابراهيم بن محمد اليماني را ملقب به شعراني مي داند و فرزتدان او را ، احمد ، ساكن در همدان و ابواسحاق ابراهيم ، موسي و قاسم ذكر مي نمايد .

ابوالحسن عمري نسابه ، پس از بيان سكونت عبدالله در شهر همدان مي نويسد :

«او برادري داشت به نام حسين كه در شهر ري به شهادت رسيده است» . بنابراين ، اين ادعا كه امامزاده ابراهيم به شهادت رسيده باشد ، بعيد نيست ؛ زيرا امام فخررازي مي نويسد : «احمد شعراني بن ابراهيم ، در راه مكه به دست قرامطه به شهادت رسيده است» . او سرانجام اضافه مي كند كه عبدالله بن احمد در همدان بود و برادرش ابراهيم ابواسحاق مدتي در مصر سكونت داشته است .

ابوطالب مروزي نسابه ، احمد شعراني را مقتول به دست قرامطه در همدان ذكر مي كند و مي نويسد : «فرزندان او در مصر ، همدان ، ري و خراسان و ارجان پراكنده شدند» .

ابن طقطقي ، احمد شعراني را مكني به ابوعبدالله و ساكن در همدان بيان نموده است و مي نويسد : «فرزند او عبدالله در همدان بوده است ، ديگر فرزندان او قاسم ، ابواسحاق ابراهيم و موسي نام داشتند» .

همين مطالب را ديگر علماي انساب در كتابشان ذكر نموده اند كه معلوم مي گردد اكثر خاندان ابراهيم بن محمد اليماني بن عبيدالله بن امام موسي كاظم در همدان سكونت داشته اند و ظاهراً احمد بن ابراهيم ، از سوي يكي از سادات حسيني امارت شهر همدان را عهده دار بود كه پس از مدتي به دست قرامطه به شهادت مي رسد . فرزند او حسين نيز در شهر ري به شهادت رسيد و گويا اين بزرگواران در دهه آخر قرن چهارم هجري در قيام ابويعلي حمزه الاكبر حسيني در ري شركت كرده و سپس از طرف او امارت شهر همدان را اخذ نموده اند . ابواسحاق ابراهيم مأمور در نهاوند بود كه به دست پيرزني مسموم و مقتول شده است .

متأسفانه جزئيات ديگري از اين قيام و نحوة شهادت اين سادات به دست ما نرسيده ؛ اما همين قدر مي دانيم كه قراين و امارات بسياري در دست است كه خفته در مزار دره ابراهيم ، ابواسحاق ابراهيم بن احمد الشعراني بن ابراهيم بن محمد اليماني بن عبيدالله بن امام موسي كاظم است كه برادر و پدرش در شهر همدان صاحب گنبد و بارگاه عظيم مي باشند . همچنين پسر برادر او محمد بن عبدالله و ديگر برادرش ، علي بن احمد نيز در شهر نهاوند مدفون و صاحب مزار باشكوهي هستند . نسب شريف امامزاده ابراهيم با چهار واسطه به امام موسي كاظم منتهي مي شود .



[1] . منتقله الطالبيه : 348، تهذيب الانساب و نهايه الاعقاب : 159، المجدي في انساب الطالبين : 115، الشجره المباركه في انساب الطالبيه : 105، الفخري في انساب الطالبين : 18 ، الاصيلي في انساب الطالبين :189-1900، عمده الطالب في انساب آل ابي طالب : 253-254، النفحه العنبريه في انساب خير البريه : 95-94 .

[2] . دايرة المعارف تشيع ، ج1 ، ذيل امام زاده

[3] . قيصريه از نظر لغوي رست بازار بزرگ است «لغت نامه علامه دهخدا»

[4] . فصلنامه فرهنگان ، سال هفتم ، شماره 25 ، پاييز 1384 ، ص60

[5] . همان منبع

[6] . نمزارات نهاوند ، انتشارات وثوق ، دكتر محمد مهدي فقيه بحرالعلوم ص106

[7] . نهاوند در هزاره تاريخ ، شمس الدين سيدان ، تهران ، موسسه انتشارات آشتي 1379

[8] . فصلنامه فرهنگان شماره 25 ، سال هفتم ، شماره 25 ، ص71 ، گزارش تحقيقي از امير سيف و يدالله شهبازي .

[9] . فصلنامه فرهنگان شماره 25 ، سال هفتم ، شماره 25 ، ص71 ، گزارش تحقيقي از امير سيف و يدالله شهبازي .

گروه ابوذر نهاوند

تا فاطمه است و جگر سوخته او        

                     با داغ دل لاله کسی کار ندارد

از ناله پنهان علی در دل شبها           

                      پیداست که دل دارد و دلدار ندارد

  گروه انقلابي ابوذر نهاوند:

   شهدای ابوذر

بر روي حكم آنها نوشته بود: «از شرف عرض شاهانه گذشت، فرجام خواهي محكومين را تصويب نفرمودند و مقرر فرمودند حكم اجرا شود«.

گروه انقلابي ابوذر نهاوند و 6 ستاره در خون تپيده‌اش را مي‌گويم كه در خفقان سال‌هاي ستمشاهي، عَلَم جهاد و مبارزه در اين شهر تاريخي بر دوش گرفتند.

اعليحضرت همايوني كه از قدرت گرفتن نيروهاي مخالف و به ويژه مذهبي‌ها در هراس بود با اصرار و تاكيد ساواك حكمي را امضاء نمود كه به موجب آن در سحرگاه سه‌شنبه 30 بهمن 1352 هـ.ش، بهمن منشط، ولي‌ا... سيف، عبادا... خدارحمي، ماشاءا... سيف، روح ا... سيف و حجت ا... عبدلي در زندان قصر تهران تيرباران و 4 تن از همراهانشان نيز به زندان طويل المدت محكوم شدند.

ايراندهه پنجاه كه با فشار آمريكا به رژيم وابسته در ترس از نفوذ كمونيسم، شاه را مجبور به اجراي «اصلاحات ارضي» و «انقلاب سفيد» كرد، صحنه تحولات شتابناك داخلي و اوج گرفتن مبارزات زيرزميني بود.

در اين زمان گروه‌هاي مجاهدي كه رهايي توده‌هاي مستضعف را در سر مي‌پروراندند و براي دستيابي به عدالت و سهم محرومان از دلارهاي نفتي خود را ناچار به مبارزه مسلحانه با رژيم مي‌دانستند يكي پس از ديگري سر بر مي‌آورد.

سال 1351 در شهر حماسه و غيرت نهاوند كه تاريخش مشحون از ايستادگي و مقاومت‌هاي جانانه است گروهي با مشي اسلامي و با انتخاب نامي شورشگرانه و فريادگر؛ يعني ابوذر؛ قدم در راه جهاد مسلحانه پنهاني گذاشتند و با تدوين ايدئولوژي و برنامه عملي به خودسازي و خودشناسي، آگاه سازي توده‌ها و ياريگري مشغول شدند.

ديري نپاييد كه رژيم منحوس كه از طرح‌هاي انقلابي آنها كه يكي پس از ديگري اجرا مي‌شد، آگاه شده بود چند تن از آنان را در مبارزه‌اي مسلحانه در شهر قم به دام انداخت و كم‌كم بقيه اعضا و طرفداران و سمپات‌ها نيز دستگير شدند.

در آن سال‌ها و در سرماي سخت زمستان 52؛ فرزندان رشيد نهاوند زير فشار شكنجه درخواست عفو ملوكانه را نپذيرفتند و با پذيرش شهادت و ايثارگري در تاريخ آن منطقه و ايران ماندگار شدند.

ابوذر؛ نامي براي فريادگري بود كه اعضاي عمدتاً دانش‌آموز اين گروه با تأسي از سيره آن صحابي بزرگ پيامبر و علي بر خود نهادند تا همچون او بر هرچه بيدادگري و تبعيض است بشورند.

آنان در زندان برخلاف شكنجه‌هاي بسيار توسط ساواك، مقاومت سرسختانه‌اي از خود نشان دادند، چنانچه گفته مي‌شود بهمن منشط از اعضاي اصلي گروه تا آخرين لحظه زندگي‌اش به رژيم مي‌تاخت و كوچكترين همراهي و سكوت را جايز نمي‌شمرد.
او ليوان آب را به سوي قاضي دادگاه پرت كرده و گفته بود: «من فقط از خداوند مي‌ترسم و اينها كسي نيستند كه من از آنها بترسم».

رژيم پهلوي تا حد ممكن سعي كرد جريان دستگيري، محاكمه و اعدام آنان را در خفا و بدون سروصدا انجام دهد زيرا از تاثير پيام آنها در جامعه در بيم و هراس بود و در صبح روزي كه ابوذران، مرگ سرخ را پذيرا شدند برخي روزنامه‌هاي دولتي آن زمان تيتر زدند، «اعدام شش خرابكار». اما همين خبر كوتاه هم واكنش اقشار مختلف و جامعه به ويژه دانشگاهيان رابه دنبال داشت چنانچه دانشجويان كوي دانشگاه تبريز قطعه روزنامه‌اي را كه اين خبر در آن چاپ شده بود، بريده و به شيشه خوابگاهشان چسباندند و روي آن با ماژيك قرمز نوشتند: «ما انتقام مي‌گيريم».

اين خبر در بين گروه‌هاي سياسي مخالف رژيم در خارج از كشور بازتاب گسترده‌اي داشت و هر يك سعي در مصادره آنان داشتند. روزنامه «لوموند فرانسه» خبر شهادت اعضاي گروه و نام آنها را اعلام كرد و راديو بي‌بي‌سي نيز در شب اول اسفند 52 به اين موضوع اشاره كرد.

و اينگونه بود كه آن سينه چاكان عشق و عدالت؛ راهي را گشودند كه به انقلاب 57 ملت ايران ختم شد.

از 4 نفر باقيمانده از جمع 10 نفري حكم گرفته در آن سال‌ها، 2 نفرشان بعد از انقلاب به خوارج پيوستند و ابوذر معلم گروه، حاج محمد طالبيان در سال 1370 مفقود الاثر شد و تنها بازمانده؛ قاضي بازنشسته‌اي است در شهر اراك.

البته راه ابوذران با تشكيل گروه‌هاي ديگري با نام ابوذر پيموده شد و چندين نفر ديگر به داغ و درفش ستمشاهي به جرم ابوذر بودن به زندان افتادند. راهشان كه از فرياد حق خواهانه صحابي بزرگ حضرت ابوذر غفاري الگو مي‌‌گرفتند براي گشايش عدل و داد و برابري پر رهرو باد.

   اين شهدا به سالهاي 1331 الي 1333 در شهر نهاوند متولد شدند . در سال 1352 پس از چند عمليات برعليه رژيم ستمشاهي دستگير شدند و پس از چند ماه تحمل شكنجه در سحرگاه 30/11/1352 به دستور مستقيم شاه ملعون  تير باران شدند. ( شادي روح مطهر علما ، شهدا و درگذشتگان صلوات). جهت بيشتر آشنا شدن با ستارگان نهاوند و شهداي گروه ابوذر به «كتابهاي ستارگان نهاوند»  نوشته علي مصباح و حسين زريني و کتاب«ستاره های ابوذر» نوشته محد رضا علی حسینی مراجعه نمائيد.

مرامنامه گروه ابوذر :

1.    هر حرکت و سکون جز به یاد خدا و برای رضای خدا نباشد.

2.    نماز در اول وقت وقت خوانده شود.

3.    نماز به جماعت خوانده شود.

4.    در هفته یک روز روزه گرفته شود.

5.    یک ساعت تعمق در آیات قرآن در هر صبح ها انجام شود.

6.    نماز شب خوانده شود.

7.    دوری از گناهان کوچک و ترک مکروهات.

8.    اجتناب از دروغ و غیبت و تهمت.

9.    صداقت در گفتار و کردار.

10.  اجتناب از خوردن غذاهای لذیذ و میود.

11. کمک به مردم در هر شرایط.

12. امر به معروف و نهی از منکر.

13. خوشرویی با افراد خانواده و دیگران.

14. احسان به حیوانات.

15. خواندن درس ها ی مدرسه.

16.  دو ساعت مطالعه غیر درسی در شبانه روز.

17. همه روزه یک ساعت بررسی مطالب روزنامه ها و جمع آوری مطالب.

18. یک ساعت تفکر درباره مسائل مختلف.

19.  حداقل سه ربع نرمش و ورزش در روز.

20. هفته ای یک بار کوهنوردی.

21. هفته ای یک شب شکنجه شدن.

22.  بررسی اعمال روزانه و انتقاد از خویش.

23.  در نظر گرفتن کلیه افراد مسائل امنیتی.

 اتهامات گروه ابوذر در بیدادگاههای رژیم شاه به این شرح بود:

-عضویت در دسته و جمعیتی با مردم و رویه ضدسلطنتی مشروطه ایران

-توطئه برای بر هم زدن اساس حکومت و سلطنت مشروطه ایران

-دخول در دسته اشراء مسلح

- قتل غیرنظامی محمود مؤمنی معروف به دخا محمود و نظامی محمدرضامدنی و مجروح کردن دو نظامی دیگر به نامهای ......

-حرق و تخریب (انفجار) و درگیری مسلحانه

اعضای گروه ابوذر از 28/4/1352 ظرف مدت چند روز دستگیر و پس از تحمل وحشیانه ترین شکنجه ها در بیدادگاه نظامی بدوی شماره یک تهران به ریاست سرهنگ قضایی ستارابوالحسن غفار زاده محاکمه و شش تن از آنان به اعدام محکوم و مابقی به حبس های متفاتی محکوم گردیدند.

بهمن منشط و عبادالله خدارحمی حتی به رأی صادره اعتراض هم نکردند و به استقبال شهادت رفتند و چهار نفر دیگر بنا به توصیه سایر همرزمان به رأی مذکور اعتراض و از طرفی وکیل تسخیری (وکیلی که دادگاه برای متهم تعین می کند و متهم در انتخاب آن نقشی ندارد.) دو نفر مذکور  نیز به رأی صادره اعتراض و در نتیجه بیدادگاه تجدید نظر شماره یک نظامی تهران به ریاست سرلشکر احمدبهرون تشکیل و رأی اعدام شش ابوذر زمان را تأیید و و در سحرگاه خونین 30 بهمن 52، شش گرد قهرمان، عاشقانه با چشمانی باز در مقابل جوخه اعدام نوکران شیطان ایستادندو اگرچه خود نوجوان بودند لکن به همه مردان تاریخ مردانگی آموختند. اسامی تیم اعدام عبارت بودند از سرگرد قویروح، سروان حسن زاده، سروان جاوید نسب، سروان یحیائی و صادق متکی با عنوان قاضی عسگر.
 

 

و اینک شرح حال شهیدان :

زندگی نامه و وصیت شهداء

1-ابوذر شهید بهمن منشط

بهمن منشط در خانواده ای متوسط در شهرستان ملایر متولد شد. او کودکی اش را در ملایر گذرند و برای ادامه تحصیل و به ضرورت شغل پدرش به نهاوند رفت. بهمن در دروس کلاسیک، محصلی زرنگ و ممتاز بود. تا کلاس چهارم دبیرستان او به علت اینکه نظام اجتماعی حاکم سدی بود در مقابل رشد استعدادهای او و همه محصلین، تمام استعداد سرشارش به هدر می رفت و چون از صدای خوبی برخوردار بود طرفداران بسیاری داشت و با وجود داشتن طرفداران بسیار و ارضا شدن نفسش، اما همیشه احساس اینکه چیزی کم دارد او را به فکر وامیداشت تا بالاخره در تماسهای مکررش با ابوذر شهید ولی الله سیف آنچه را که شاید ناخود آگاه به دنبالش می گشت یافت و بی درنگ به دنبالش شتافت و آن ندای فطرتش بود و خویشتن را با جوشش درونی خویش و تلاش صادقانه شهید "ولی" یافت. او  به همراه سایر برادران همرزمش در جهت آگاه کردن مردم نسبت به تشیع علوی و تفهیم اسلم اصیل و انقلابی به آنها و اثبات بطلان آنچه که رژیم حاکم به عنوان اسلام به خورد توده های ستمدیده داده بود، بالاخره پس از مدتی فعالیتهای علنی مذهبی در هیئت ها و مجالس مذهبی و در دبیرستانهای شهر به امید پیروزی نهایی به مبارزه مسلحانه روی آورد.

2-ابوذر شهید ماشاء الله سیف

او در سال 1331 در خانواده ای بسیار زحمتکش در نهاوند به دنیا آمد. از کودکی به دنبال کار رفت. در حالیکه روزها کار می کرد، شبها را نیز به درس می گذرانید. او "لحاف دوز" بود و در جامعه اش همه نابرابری ها و ستم ها را با گوشت و مغز استخوانش لمس می کرد. او سمبل کارگران ستمدیده ما بود، با سینه ستبرش و قامت رنج کشیده اش، همیشه سرش را پایین می گرفت و در تفکراتی عمیق فرو می رفت. او کم سخن می گفت و فقط می اندیشید، به چه می اندیشید؟ خودش بعدها به سایر برادران می گفت که به گمشده اش می اندیشیده، تا بالاخره در رابطه با بعضی از برادران گروه ابوذر قرار می گیرد و به نقطه ابهام تمام تفکراتش انگشت می گذارد و گمشده اش را، خودش را و خویشتن خویشش را و لا جرم خدایش را می یابد. او چون در رابطه با گروه قرار گرفت، دیگر لحظه ای بیکار ننشست. همیشه مشت های این کارگر رزمنده گره بود. او بدان چه که رسیده بود ایمان و ایقام داشت جه از فطرتش می جوشید. او به مصادق سخن مولایش علی (ع) زیاد پرسش می کرد و کم سخن می گفت. اما چون لب از سخن باز می نمود بر همه گویندگان غلبه می کرد. برادر شهید ماشاءالله سیف در تیر ماه 52 دستگیر و پس از مقاومت قهرمانانه اش در زیر شکنجه های دژخیمان در سحرگاه 20 بهمن 52 در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت و پذیرای شربت شهادت گردید.

وصیت نامه غیر ارتشی ماشاءالله سیف فرزند خدارحم در سحرگاه مورخه 30/11/52

من ماشاءالله سیف هیچ گونه وصیتی ندارم.

3-ابوذر شهید روح الله سیف:

روح الله سیف در فروردین ماه 1332 در نهاوند و در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. او چون همه محصلین شهر در یک زندگی معمولی تحت تبلیغات شدید دستگاه مسلط بر دبیرستان ها توسط برنامه های کذایی جشن های دبیرستانی و غیره قرار داشت. هنگامی که آوای ابوذر غفاری از دهان ابوذران گروه ابوذر در صحن دبیرستان های نهاوند طنین افکند و کلام معروف امام شهید، کلام برادران گروه ابوذر شد که "هل من ناصر ینصرنی" و گروه ابوذر برای عضو گیری عناصر مساعد را می یافت، برادر شهید روح الله سیف نیز که از طرف گروه، عضو مناسبی تشخیص داده شده بود به دعوت گروه جواب مثبت داد و با تمام ایمانش تولدی در غالب ابوذر یافت. برادر شهید روح الله سیف مدت زیادی از عضویتش در گروه نگذشته بود که فعالیت هایش اوج گرفت و بالاخره در یورش ناجوانمردانه ساواک بر گروه ابوذر در تیر ماه 52 دستگیر و در زیر وحشیانه تیرین شکنجه ها قرار گرفت. مقاومت قهرمانانه اش در زیر شکنجه مشت محکمی بر دهان دژخیمان شکنجه گر بود. برادر روح الله خون پاکش در 30 بهمن 52 بر خاک وطن جاری گشت.

وصیت نامه غیر ارتشی روح الله سیف فرزند قاسم در سحر گاه مورخه 30/11/52

بسم الله الرحمن الرحیم:

اکنون که این نامه را می نویسم از شما تقاضای بخشش دارم . امیدوارم که مرا ببخشید و مرگ من باعث ناراحتی شما نشود و چون فکرش را بکنید، دنیا مردن است و همه ما می میریم. ولی این مرگ باید شرافتمندانه باشد و مرگی باشد که وقتی آدم مرد با رویی سپید در پیشگاه عدل الهی قرار گیرد. بالاخره من در راه هدفم کشته شدم و افتخار می کنم بر این مرگ. سفارش من این است که شما همیشه کلمه "لااله الاالله" را در نظر داشته باشید و همیشه نظزتان به سوی خدا باشد. خئاوند در قران می فرماید:"سوره آل عمران آیه 63""می پندارید آنهایی که در راه خدا کشته می شوند، مردگان اند. بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان زنده اند." برادرانم را سلام می رسانم. من سرنوشتم را تعیین کرده اند و امیدوارم که شما هم در اره هدفتان موفق شوید. خواهرانم را سلام می رسانم و امیدوارم که انها هم از حضرت فاطمه سرمشق بگیرند. دیگر عرضی ندارم. از تمام دوستان و آشنایانم حلال خواهی کنید و جسدم را به نهاوند ببرید و آنجا دفن کنید. خداحافظ

4-ابوذر شهید حجت الله عبدلی :

حجت الله عبدلی در 25 مهر ماه 1333 در نهاوند به دنیا آمد. پدرش مقنی بود. برادش شهید حجت الله عبدلی که محصل بود برای کمک به مخارج خانواده کار می کرد. او در حقیقت کارگری بود که درس می خواند و خود از همه رنج های کارگران ستمدیده آگاه بود. او بالاخره با گروه ابوذر ارتباط پیدا کرد و گروه که او را برای عضو گیری کاملاً مساعد یافته بود، او را عضو گیری نمود. او سرانجام در 30 بهمن 52 خون پاکش بر خاک وطن نقش آیات خدا را جاری ساخت. چه در رگ های حجت الله خون نبود که آیه قران بود و او حجت خدا.

وصیت نامه غیرارتشی حجت الله عبدلی فرزند علی در سحرگاه مورخه 30/11/52

بسم الله الرحمن الرحیم.

انا لله و انا علیه راجعوان

اکنون که آخرین ساعات عمر من سپری می شود، با خاطری آسوده و عشقی سرشار از ایمان، وصیت خود را اعلام می دارم: شما را وصیت می کنم به تقوی "تقوی را حضرت علی (ع) در نهج البلاغه برای همان بیان می کند." و اینکه نپرستید مگر او را "خدا را" زندگی واقعی پس از این جهان است و باید بدانید که انسان هرچند در این دنیا رنج بکشد و ناراحتی تحمل کند این سرا فناپذیر است. ولی آخرت فنایی در آن راه ندارد وچه نیکوکار وچه بدکار همه در جهانی که همه میروند جاوید خواهند ماند پس چه خوب است که  انسان جاوید در بهشت باشد و خدا از او راضی واین کار میسر نمیشود مگر عمل کردن به دستورات مقدس اسلام هر گاه  خیلی ناراحت یا خیلی خوشحال شدید به قبرستان بروید وعبرت بگیرید،تا میتوانید از ذکر خدا غافل نباشید . شما وصیت میکنم به خواندن نماز .به صبر پایداری در مقابل گناه مشکلات. پدر عزیز ومادر مهربان وبرادران خواهرانم شما حقی بزرگ بر من دارید ازشما تمنا میکنم از صمیم قلب مرا حلال کنید ،شما نیز خدا را ملاقات میکنید و به من میپیوندید توشه ای از عمر کوتاه بر گیرید توبه کنید که خدا توبه پذیر و مهربان است ، خدا خیلی مهربان هست به حدی که نمیتوان تصور کرد .الان که چیزی به مرگ فاصله ندارم آرزو میکنم که ای کاش خوبی های بیشتری میکردم ، تا میتوانید صبر داشته باشید وعمل صالح انجام دهید .بدانید که همه از کرم خدا روزی میخورند . هیچگاه از رحمت خدا ناامیدنشوید او بندگانش را رزق میدهد. پدر و مادر گرامم رنجهای شما برای من زیاد شد خدا به شما اجر بززرگی دهد . مرا حلال کنید و صبور  باشید نعش مرا اگر امکان دارد بگیرید و در نهاوند دفن کنید. زیرا من علاقه زیادی به نهاوند دارم. و در نهایت برای شما توفیق عبادعت و اطاعت از الله را آرزو می کنم. ما برای خداییم و به سوی او باز می گردیم.

5-ابوذر شهید ولی الله سیف:

 ابوذر شهید ولی الله سیف در اسفند ماه 1332 در خانواده ای زحمت کش و رنج دیده در نهاوند به دنیا آمد. پدرش پینه دوز بود. او از همان کودکی به جلسات سنتی مذهبی رفت و آمد فراوان داشت و در هیئت ها شهرتی داشت. برادر شهید ولی الله سیف نیز در جمع ابوذران گروه ابوذر پس از مدتی فعالیت آشکار به ضرورت مبارزه مسلحانه اسلامی و مخفی، آگاهانه پی برد.سرانجام در یورش ناجوانمردانه ساواک در یک درگیری که در محاصره دشمن بود با اصابت یک گلوله به پایش دستگیر شد و پس از مقاومت قهرمانانه در زیر شکنجه های ساواک در سحرگاه خونین 30 بهمن 52 خونش بر خاک وطن جاری گشت.

وصیت نامه غیر ارتشی ولی لالله سیف در سحرگاه مورخه 30/11/53

پدر عزیزم ومهربانم، چند ساعتی دیگر باقی نمانده که عهدی را که با خدا بسته بودم به آن وفا کنم و همان جور که اولین روز این کار را شروع کردم جان خود را در رضایت او قرار دادم و در این راه از تمام زندگی چشم پوشیده و و به رضایت او چشم دوختم و در این راه حاضر به تحمل هر گونه سختی و رنج و مصیبت شدم.تا کنون تو خیلی حق به گردن من داری زیرا پدر من هستی و فقط از تو می خواهم که اگر غفلتی در انجام وظیفه ام نسبت به تو سر زده آنرا بخشیده و مرا حلال کنی و دعای من در این ساعات گرانبها این است:

"پروردگارا بیامرز مرا و به پدر و مادرم رحم کن چنانکه مرا تربیت کردند در کودکی و به نیکی آنها بیفزا و گناهانشان را بیامرز."

تنها انتظارم از تو صبر می باشد.مادر عزیزم همان مطالبی که برای پدرم نوشتم برای تو نیز می باشد.مادرم فقط افتخار تو باید این باشد که فرزندت در راه خدا شهید می شود. تو باید یک مادر نمونه باشی برای تمام مادرانی که می خواهند فرزند به اجتماع تحویل دهند. و دیدی که فرزندت فدای اجتماع شد. برادران عزیزم، داداش نقی و داداش ابراهیم شما را توصیه می کنم به نماز و روزه، راه خدا، پاکی، اخلاص، آشنایی با دین و قران و فقط همین.برادر عزیزم مهدی جان امیدوارم که نماز و روزه ات را یک آن از آنها غفلت نکنی. می خواهم یک برادر باخدا و باایمان باشی، صبر داشته باشی، امید داشته باشی. پانصد تومان هم که در ملاقاتی گفتم برای پول موتور بدهی. خواهر غزیزم خواهر جان، الگوی تو زینب است. زینب برادرش حسین شهید شد و تو هم برادرت شهید می شود. الگوی من حسین بود و الگوی تو زینب. زینبی باش چه در نماز چه در روزه چه در حجاب و چه در گریه. الگوی تو فاطمه زهراست و تو باید از آنها سرمشق بگیری و داریوش جان امیدوارم که تو هم راه خدا را در پیش گرفته انسان مؤمن و باتقوایی باشی. در خاتمه یک خطاب به همه شما که همانجور که خدا می فرماید زندگی دنیا جز لهو و لعب نیست. بنابراین همه می میریم و همه می رویم. فقط باید متوجه باشیم که دنیا ما را فریب ندهد. علی(ع) می فرماید: "هزار ضربه شمشیر برای من بهتر است از اینکه در بستر بمیرم." و علی اکبر می گوید:"مرگ شیرین تر است از عسل"باور کنید که الان بهترین لحظات زندگیم در دنیا می باشد زیرا که اندکی بعد در مقابل خدای خودم قرار می گیرم و خوشحالیم از اینجاست که خدا فرموده: که ما اراده کرده ایم کسانی را که در زمین ضعیفشان کرده اند وارثان و ائمه زمین قرار دهیم.                    والسلام علی من اتبع الهدی

6-ابوذر شهید عبادالله خدارحمی:

 ابوذر شهید عبادالله خدارحمی در سال 1328 در نهاوند به دنیا آمد. او قبل ازشروع فعالیتهایش با گروه، قهرمان کشتی در وزن خود بود. او چون به عضویت گروه ابوذر در آمد، تولد و روحی تازه یافت. ایشان در تیر ماه 52 در یک درگیری نابرابر با عناصر محمد رضا در حالیکه به یک اسلحه کمری که فقط 6گلوله داشت با دشمن می جنگد، پس از زخمی نمودن چند نفر از دشمن در حالیکه چند گلوله بدنش را سوراخ کرده بودند، به زمین افتاد و دستگیر شد.  سرانجام در تاریخ 30 بهمن 52 خونش به زمین ریخته شد.

وصیت نامه غیر ارتشی عبادالله خدارحمی فرزند فرج در سحرگاه 30بهمن 1352

بسم الله الرحمن الرحیم

از خدا آمده ایم و به سوی او باز می گردیم: آخرین وصیت خود را به این شرح بیان می دارم که اگر جسد مرا تحویل گرفتید، در نهاوند به خاک بسپارید و درضمن از مقدار پولی که ارثیه من می باشد، مبلغ هزارتومان به عظیمی جهت پول موتور و بقیه برای مستمندان و همسایه ها ذغال و لباس برای عیدشان بخرید.        عباد خدارحمی

طلاق

جراحتی عمیق در جامعه بنام طلاق

 تصور انجام اصلاحات در جامعه ایران را محدود به اجازه فعالیت بعضی از روزنامه ها و بیان دیدگاههای روشنفکرانه بعضی ها دانستن ، امری بسیار اشتباه است .  همچنین محدود دانستن این اصلاحات لازم در جامعه ایران تنها به تحولات اقتصادی و کمک به فقرا نیز نمیتواند شامل تمامی مسائل جامعه کنونی ما باشد . کسانیکه ایران را به تاریکترین صفحات تاریخ خود هدایت نموده اند ، بهیچوجه نمیتوانند ادعای راهبری و نجات جامعه را داشته باشند . دیگر وقت سخنان بیهوده ، سؤ استفاده از احساسات مردم و دادن وعده های پوچ و توخالی در مراسم نماز جمعه گذشته است .دیگر کسی گول این سخنان از مد افتاده را نمیخورد . ابعاد فاجعه  در ایران به اندازه ای رسیده است که دیگر وعده دهندگان نمازهای جمعه نیز بدنبال گوش شنوا خسته شده اند .

یکی از مسائل مهم و مستلزم بازنگری اجتماعی و اصلاحات  در ایران  و علی الخصوص آذربایجان جنوبی موضوع طلاق است . متأسفانه چهل درصد از پیوندهای زناشوئی جامعه ایران در سال اول ازدواج از هم می پاشند. طلاق در معنای لغوی آن به عنوان باز شدن و گشوده شدن هر گونه گرهی بکار رفته است . از نظر حقوق اجتماعی نیز طلاق به معنای جدائی و باز شدن پیوند مابین زن و شوهر و پایان یابی زندگی زناشوئی آنها مطرح میگردد . دین  اسلام نه همانند دین یهود طلاق را آسان و سهل در نظر گرفته و نه همانند مسیحیان و علی الخصوص کاتولیکها تنگ و سخت مطرح کرده است . همانطوریکه میدانیم برای موفقیت هر ازدواجی عواملی همانند حمایت اقتصادی ، همگونی اجتماعی ، نزدیکی سطح تحصیلی ، شباهت و همسوئی نژادی ،دینی و زبانی زوج  از اهمیت بسیاری برخوردار است . در میان عوامل و علل اصلی طلاق در جامعه ایران که بشکلی روزافزون در حال افزایش میباشد میتوان به مشکلات اقتصادی ،معضل بیکاری ، عدم تناسب مابین زن و شوهر ، خشونت ،مشکلات اخلاقی ، تضاد استانداردهای زندگی ، عدم شناخت طرفین ازدواج به همدیگر ، دخالت خانواده ها و مشکلات روحی و روانی را نام برد .

در بررسی عوامل و علل اصلی طلاق روزافزون در ایران باید علاوه بر فقر و بیکاری و انعکاس مواردی همانند فشارهای اجتماعی ، شکنجه ها ، اعدامها ،محدودیتهای آزادی افراد و تأثیر بسیار آنها بر جامعه را نیز فراموش ننمود .

از طرف دیگر تضاد بشکلهای متفاوت آن مابین اقشار مختلف جامعه ، تحریف آداب و رسوم ، رنجیده ساختن خلق بوسیله انجام تحقیرهای فرهنگی ، عدم اعتماد خلق به حقوق اجتماعی و تنفر پنهانی آنها نسبت به حکومت موجود نیز عواملی هستند که نمیتوان دخالت آنها بر تیره شدن روابط خانوادگی بعنوان اولین واحد جامعه را نادیده گرفت . به عوامل بالا باید نبود آموزش جنسی و تبدیل ازدواج به تابوئی بزرگ را نیز اضافه کرد . رژیم جمهوری اسلامی با انجام جراحی های روحی و روانی بر جامعه و فرد وفرد آن موفق گردیده تا افراد جامعه را بنوعی از هم جدا بسازد که یکی از علائم آن سختی اتحاد مردم در هر اقدامی همانند حمایت از خانواده های نوپا و تمایل به همکاری و همیاری به آنهاست .

مشکل دیگری که طلاق علی الخصوص بعد از انقلاب برای جامعه ما بهمراه آورده مسئله ای بنام "مهریه " است . همانطوریکه میدانیم در دین مبین اسلام مهریه مبلغ ویا مالی است که مرد بهنگام عقد و نکاح پرداخت آن به زنش را با امضای دفتر و دستکی خاص تقبل نموده و همانا "عند المطالبه" است . مهریه در احکام اسلامی نه بعنوان مبلغی در قبال استفده از زن بلکه بعنوان هدیه ای از طرف مرد بحساب آمده  و بسیار نیز پسندیده مینماید . مهریه را میتوان قبل نیز پرداخت نمود که این الزامی هم ندارد ولی با اینهمه مقداری از آن به بعد از طلاق و یا وفات مرد موکول میگردد .

در گذشته (که هنوز همدیگر را دوست میداشتیم) مهریه عقد بشکل و مقداری معقول و قابل پرداخت تعیین میگشت ولی در سالهای اخیر جامعه مان آداب و رسومی بسیار بیرحمانه در پیش گرفته است . جامعه ایران و خانواده ها بعنوان واحدهای بوجود آورنده آن بدلایلی همانند عدم اعتماد به نظام و تساوی حقوق ، زندگی مجرد خانواده ها از هم ، عدم احترام به حقوق زن و احساس نگرانی از آینده و همچنین وضعیت اقتصادی وخیم "مهریه" را بعنوان ضمانتی مهم در امر ازدواج مطرح کرده است . قبول "مهریه" بعنوان یکی از مکانیسمهای دفاعی جامعه ما در دفاع از حقوق زنان و خانواده ها کاملا بجا خواهد بود .اما این مکانیسم از طرف همه درست تفسیر ، تعبیر و مورد استفاده قرار نمیگیرد . مهریه هائی که عموما از هزار سکه الی سه هزار سکه  طلا سخن بمیان میآورند دیگر یکی از سنن رایج مابین خانواده ها درآمده است . سیاستهای غلط  رژیم در زمینه های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی و همچنین تدابیر قرون وسطائی آن خود نقش مهمی در شکل گیری سنت جدیدی بنام "مهریه  کهکشانی" ایفا کرده است .

امروز بیش از هزار نفر از زندانیان زندان اوین بجرم عدم توانائی در پرداخت "مهریه" محکوم به تحمل این مجازات هستند . مردان جوانی که بخاطر نبود امکان آشنائی بیشتر با همسر آینده طرف مقابل را نمیشناسند و از طرفی بخاطر اثبات احترام خود به خانواده نوعروس زیر "مهریه های سنگین" میروند ، ناگهان خود را در میان دامی خطرناک مییابند .

آری عزیزان مهریه بلافاصله بعد از بلند شدن از میز عقد قابل وصول میباشد . این قانون وقاعده جالب !! اینروزها بسیار مورد استفاده داشته و در ازدواجهائی که طول عمر زیادی ندارند از طرف زن طلب میگردد بطوریکه حتی برای بعضی از زنان و خانواده ها منبع درآمد خوبی نیز بشمار میآید .

بسیاری از جوانانی که در پرداخت این مبلغ هنگفت دچار مشکل میگردند نیز بیرحمانه روانه زندان میشوند تا سالهای طلائی جوانی را در گوشه آن بگذرانند . متأسفانه رژیم جمهوری اسلامی برای این معزل اجتماعی هیچ فکری نکرده و چاره ای نمی اندیشد .